درباره وبلاگ


فرصتی برای مشاهدۀ دوردست نزدیک
آخرین مطالب
پيوندها


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 103
بازدید ماه : 438
بازدید کل : 177062
تعداد مطالب : 63
تعداد نظرات : 54
تعداد آنلاین : 1

به سوی یگانگی
مکانی برای مشاهده دوردست نزدیک




گفته شده است که در احکام فرعی دین سلام شخص یا باید به درجه اجتهاد برسد و بتواند احکام شرعی را از منابع اولیه آن استخراج کند یا آن که از مجتهد اعلم تقلید کند. از آنجا که این تقلید، همان حکم عقلی مراجعه فرد به متخصص در یک رشته خاص است ایرادی بر کلیت آن وارد نیست. اما اگر شخص دیندار بخواهد به واقع دینداری کند و چشمش به روی حقایق باطنی عالم باز شود، نه می تواند مقلد بماند و نه کافی است که مجتهد شود. بلکه لازم است به مقام تحقیق برسد.

تحقیق در اینجا به معنای رایج امروزین آن نیست که در مراکز آکامیک از آن سخن به میان می آید و معادل کلمه Research انگلیسی است. بلکه به معنی محقق شدن حقایق عالم در باطن فرد است. رسیدن به مقام تحقیق یعنی آن که فرد به جایی برسد که حقایق باطنی عالم را در وجود خود وجدان و تجربه کند نه آن که منتظر باشد تا از دیگران بشنود.

شمس تبریزی می گوید در مجلسی بودم که در آن سخن از مسائل علمی می رفت. هر کدام از حاضران می گفت: حدثنی فلان عن فلان عن فلان. (یعنی فلان کس از فلان کس دیگر برایم روایت کرد که چنین است و چنان) اما هیچ کدام از این جماعت نگفت حدثنی قلبی عن ربی (یعنی قلب من از پروردگارم برایم روایت کرد)

شخصی که به مقام تحقیق می رسد، خود با باطن عالم در ارتباط قرار می گیرد و آن را در درون خود می یابد و نیازمند آن نیست که به کتاب و نوشته ای مراجعه کند یا سخن راویان را بشنود. وقتی از این منظر نگاه کنیم باید بگوئیم مردم دو دسته اند. یا محققند یا مقلد. و مقلدها یعنی آنها که به مقام تحقیق نایل نشده اند، خود دو دسته اند: مقلدین عالم و متخصص که ایشان را مجتهد نام نهاده اند و مقلدین غیر عالم که ایشان را مقلد نام نهاده اند. البته به ندرت ممکن است مجتهدی را یافت که محقق نیز باشد ولی افسوس که تعداد ایشان بسیار اندک است. (نظیر آیت الله قاضی طباطبائی)

این مطلب، به نحوی یا مطلب قبل (فرو ریختن اتوریته ها) در ارتباط است. نتیجه این مطلب این خواهد بود که ما، مجتهد را آینه تمام نمای دین ندانیم و این توقع را نداشته باشیم که مجتهد، یک الگوی تمام و کمال دینداری و پیاده شدن دین در روان آدمی باشد. بلکه مجتهد را به عنوان یک متخصص در احکام فرعی دین اسلام محترم بدانیم و در صورت لزوم به رأی او مراجعه نماییم.

اگر چنین نگرشی در ما به وجود آمد، با دیدن انحراف از برخی متولیان رسمی دین، نسبت به کل دین بدبین یا سست نخواهیم شد. همچنان که شما با دیدن سیگار کشیدن یک پزشک، در علم پزشکی تردید نمی کنید بلکه تنها آن پزشک را پزشک بی بند و باری خواهید یافت. ما نیز اگر حد تعالیم رسمی علوم دینی و طلبه بودن و مجتهد شدن را بشناسیم و هر مجتهدی را هم رتبه اولیاء مقرب خداوند ندانیم، ایرادات و ضعف هایی که در همه ما از جمله متولیات امر دین هست، به پای دین نوشته نخواهد شد.



برای چندمین بار در این وبلاگ توصیه می کنم کتاب های محمد جعفر مصفا را بخوانید.

یکی از مطالبی که در آن کتاب ها مورد تاکید واقع شده است رها شدن از سیطره نفوذ افراد و اندیشه هاست.

Author به معنی نویسنده و بانی است و به معنی شخص صاحب حق نیز بکار می رود. Authority یا اتوریته به معنی نفوذ و تسلط و خوشنامی است. تحت تاثیر اتوریته بودن یعنی این که وقتی گفته می شود مطلب خاصی را فلان فرد گفته است، ما بدون بررسی و تحقیق، به صرف آن که این مطلب را آن شخص گفته است بپذیریم.

نمونه بارز تحت تأثیر بودن را در بچه ها می بینیم. در سنین کودکی ما گمان می کنیم پدر و مادرمان یا معلممان از همه انسان های دیگر باسوادتر و داناترند. هر چه ایشان بگویند بدون چون و چرا می پذیریم. تا جائی که داستان طنزی ساخته اند به این صورت که روزی انشتین در یک دبیرستان راه حل متفاوتی برای یک مساله بیان می کند. اما بچه ها راه حل او را نمی پذیرند. تنها به این دلیل که دبیر ریاضی ما این مساله را با این راه حل نمی کند.

یکی از تجربیات بسیار نیکوئی که بنده داشته ام این است که در سال های اول دانشجوئی، در صحت قول بسیاری از بزرگان فکر و اندیشه شک کردم. شبیه به آنچه که دکارت از آن صحبت می کند. و این باعث شد درهای زیادی به رویم گشوده شود.

به طور خلاصه می گویم: اگر با داشتن پیشفرض پا به دنیای معرفت های کشفی و شهودی بگذاریم، خود را دیده ایم نه حقیقت را. اگر بخواهیم به کشف حقیقت نایل شویم، باید این آمادگی را داشته باشیم که در همه آنچه تا کنون به ما گفته اند و ما پذیرفته ایم، شک کنیم. از این شک کردن نهراسیم. گمان نکیم که این شک، ایمان ما را بر باد می دهد. ما اکنون اصلا واجد ایمان نیستیم که بخواهد بر باد رود. ما اکنون واجد عقیده هستیم. اعتقاد داریم که مثلا خدا هست غیب هست قیامت هست و ...  ایمان نداریم. ایمان فقط و فقط پس از آن شک بنیادین محقق می شود.

برای گشوده شدن چشم ها باید اتوریته ها را در جایگاه خود نشاند و نه فوق مرتبت لایقشان. وقتی چیزی را فوق چون و چرا قرار می دهیم، باب تعصب گشوده می شود و باب ایمان و یقین بسته می شود. هیچ انسانی فوق چون و چرا نیست.